معنی جرقه اتش

حل جدول

فرهنگ عمید

جرقه

ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، شراره، اخگر،
[مجاز] فکری که به‌ناگهان به ذهن خطور کند،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جرقه

درخش

مترادف و متضاد زبان فارسی

جرقه

اخگر، بارقه، برق، شراره، شرار، شرر، شعله

فارسی به عربی

جرقه

بریق، رقاقه، شراره


اتش

ضوء، نار


جرقه زدن

بریق، شراره

فرهنگ فارسی هوشیار

جرقه

ریزه آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و بهوا جهد

فارسی به آلمانی

جرقه

Flocke [noun]


اتش

Anfeuern, Feuer (n), Feuern, Anstecken, Beleuchten, Erhellen, Leicht, Licht (n), Schein (m)

لغت نامه دهخدا

اتش

اتش. [اَ ت َ] (اِخ) جدّ محمد وطی پسران حسن صغانی انباری که از محدثان بوده اند.


اتش بیک

اتش بیک. [] (اِخ) محلی در مغرب میانه ٔ آذربایجان.

فرهنگ معین

جرقه

ریزه آتش که از زغال یا هیزم در حالِ سوختن به هوا بجهد، برق آنی و کوچک که از اتصال ناگهانی دو سیم برق بوجود می آید. [خوانش: (جِ رَ قِّ) (اِ.)]

فارسی به ایتالیایی

جرقه

scintilla

معادل ابجد

جرقه اتش

1009

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری